گروه خبرخوب: به قول سهراب سپهری «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!» پس گرد و غبار از عینک چشمهایتان بگیرید و سپیدی دنیا را به سیاهیاش ترجیح دهید! تا به قول سهراب سپهری جور دیگر ببنید! چشمتان را بشویید و از اینپس دوربین تلفن همراهتان را برای ثبت اتفاق خوب دور و برتان، برای ثبت همدلی و همراهی مردم دربیاورید! نه برای ثبت دعوا و درگیری و نزاعهای خیابانی. مثل مخاطبان خبرگزاری فارس که با ثبت خبرهای خوب هم حالخودشان را خوب کردند هم حال ما و شما را.
برای تو که حافظ امنیت مایی!
دختر 6 سالهاش را از گروه سرود برمیگرداند. اتفاقات این چند روز نگرانش کرده بود وحالا دلهره انداخته بود به جانش که نکند چند نفر از آن اغتشاشگران از خدا بیخبر به خودش یا دخترش حمله کنند! نگران خودش که نه، بیشتر نگران دخترش بود اما سعی میکرد این نگرانی را از زهرای 6 ساله پنهان کند. با یک دستش چادرش را محکم گرفته بود و با دست دیگر دست زهرا را. زهرا از قدمهای تند مادر فهمیده بود که در دلش چه میگذرد. او هم دسته کمی از مادر نداشت. اتفاقات این چند روز نشانشان داده بود که اینها هیچ رحم و مروتی در دلشان نیست و به هموطن خودشان هم رحم نمیکنند. از کوچه که به خیابان اصلی پیچیدند، قدمهای مادر آهسته شد و دل هردویشان قرص! تا چشمشان به نیروهای انتظامی افتاد مادر نفس راحتی کشید و زیرلب گفت:«خداحفظشان کند!» زهرا پرسید:«مامان میشود بروم ازشان تشکر کنم؟!» مادرش سری تکان داد و گفت «البته اما بگذار قبلش برایشان چند شاخه گل بگیریم!»
هیچکس او را نمیشناخت اما...
برعکس همه میتهایی که به بهشت زهرا میآورند. این یکی کسی را نداشت. تنها و غریبانه خاکش کردند. نه کسی بود بالای قبرش بیتابی کند نه حتی کسی که برایش خیرات دهد و طلب استغفار کند. نمیدانم تصادفی بود، معتاد بود یا کارتن خواب! فقط میدانم دستش از دنیا کوتاه بود و بیوارث. خاکش که کردند. پیش خودم فکر کردم بروم چند دقیقهای کنار قبرش بنشینم و فاتحهای بخوانم. مردد بودم که دیدم یکی از آن طرف آمد و روی قبرش چند گل گذاشت. کس دیگری گلاب آورد. تربتی که توی جیبم بود را برایش بردم و نشستم کنار قبرش! کسی خیرات آورد و بقیه هم فاتحه میخواندند برای میت بیوارث! برایم عجیب بود هیچکس او را نمیشناخت اما گویی همه از بستگانش بودیم!
حملبار رایگان برای نیازمندان!
مشکلات اقتصادی و تورم برای او و زندگی او هم هست مخصوصا اینکه شغل ثابتی ندارد و روی ماشین شخصیاش کار میکند. یک روز بار دارد و یک روز تا شب هیچ باری به پستش نمیخورد! تازه دستمزد شاگردش را هم باید بدهد اما اینها را بهانه نکرده که خیرش به کسی نرسد. با خودش حساب و کتاب کرده که با همین شغلی که دارد گره از کار کسی باز کند. بخاطر همین کاغذی پشت ماشینش چسبانده و نوشته:« حمل بار برای افراد نیازمند رایگان میباشد!»
هرچقدر میخواهی ویزیت بده!
میدانم شما هم کم ندیدهاید پزشکانی را که هزینه ویزیتشان را حتما حتما نقد میگیرند که مالیات دامنگیرشان نشود! اما به قول سهراب چشمهایتان را بشویید و اینبار پزشک جراح مغز و اعصابی را ببنید که کار خداپسندانهای انجام داده. دکتر "عربخردمند"ِ که در محله ستارخان تهران مطب دارد. کنار دستگاه کارتخوان تابلویی را گذاشته که روی آن نوشته شده:« حق ویزیت برمبنای استطاعت بیمار گرفته میشود!»
خبرهای خوبتان را در قالب دلخواه خود (عکس، متن، فیلم، صوت و...) تولید کنید و آن را با هشتگ #خبر_خوب در شبکههای اجتماعی منتشر کنید تا هم دیگران را در حال خوش خودتان شریک کنید و هم ما بتوانیم اخبار شما را بازنشر کنیم. اگر هم تمایل داشتید در هریک از شبکههای اجتماعی که فعال هستید، خبرتان را از طریق اکانت khabar_khoub_iran@ یا شماره تلفن ۰۹۳۳۰۸۲۶۳۱۲ برای ما بفرستید. در این جشنواره فرقی نمیکند در ایتا و بله و روبیکا و گپ باشید یا در تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و واتساپ؛ مهم این است که سهمی در حال خوش اطرافیانتان داشته باشید.
منتظر خبرهای خوب شما هستیم. خوش خبر باشید.
پایان پیام/